مدتی بود که با زنی رابطه داشتم و میخواستم با او ازدواج کنم. نمیتوانستم او را فراموش کنم. از طرفی نمیتوانستم از همسرم هم جدا شوم، چون همه فامیل به هم میریخت. من و میترا اختلافات شدیدی با هم داشتیم. روز حادثه همسرم گفت سردرد دارد. من مقداری قرص برنج را داخل کپسول ریخته و روی اُپن آشپزخانه گذاشته بودم. وقتی پرسید قرصها کجاست، آن قرص را نشان دادم و او هم یک کپسول را که داخلش پر از قرص برنج بود، برداشت و بلعید. من بلافاصله از کارم پشیمان شدم و با اورژانس تماس گرفتم