من با شوهرم اختلاف دارم و به من ابراز علاقه میکرد. همین موضوع باعث شد رابطهای بین من و سعید شروع شود. او از من میخواست از بیژن جدا شوم. من دو فرزند داشتم و جدایی از شوهرم خیلی برایم سخت بود؛ تا اینکه یک روز سعید از من پرسید شوهرم کجاست...
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۶۱۸ مطلب
من با شوهرم اختلاف دارم و به من ابراز علاقه میکرد. همین موضوع باعث شد رابطهای بین من و سعید شروع شود. او از من میخواست از بیژن جدا شوم. من دو فرزند داشتم و جدایی از شوهرم خیلی برایم سخت بود؛ تا اینکه یک روز سعید از من پرسید شوهرم کجاست...
با تلاش اعضای شورای حل اختلاف، قضات، معتمدین محلی و بخشش و بزرگی خانواده مقتول، یک محکوم به قصاص پس از 9 سال حبس از زندان آزاد شد.
من سه بار ازدواج کردهام و مهشید همسر سومم بود. روز حادثه به خانه دخترم که از ازدواج دومم بود رفتم. مهشید از این کار من عصبانی شد و وقتی به خانه برگشتم با من دعوا کرد و گفت میان او و دخترم باید یک نفر را انتخاب کنم. اینطور بود که جر و بحث بین ما شروع شد و دقایقی ادامه داشت، اما چون نمیخواستم دعوا طولانی شود، در نهایت عذرخواهی کردم تا همهچیز تمام شود، اما مهشید نهتنها سکوت نکرد...
ما برای رضایت به سراغ مادر مقتول رفتیم؛ اما او میگوید باید صبر کنیم تا فرزندش به خوابش بیاید و بعد تصمیم بگیرد و شرط رضایت را آمدن فرزندش به خوابش عنوان کرده است و نمیدانیم حالا باید چه کنیم.
با توجه به وجود عاطفه شدید پدر نسبت به فرزند، اصل قضایی در این مورد عدم وجود عمد است. افزون آنکه همواره فرزند مشمول تأدیب پدر است. پدر تلاش میکند که فرزندش را تأدیب کند و امکان عادی این مطلب وجود دارد که در حال غضب دستش به خطا برود و منجر به قتل وی شود و لذا مادام که احتمال عدم وجود قصد قتل، جدّی است، قصاص جاری نمیگردد و قتل، شبه عمد و یا خطا تلقی میشود. اما در مواردی که نحوه انجام قتل بر وجود قصد و پیشبینی قبلی و سبق تصمیم دلالت دارد، قصاص جاری میگردد.
قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، پس از مشورتهای قضایی و با استنادات دقیق قانونی و شرعی، رای به قصاص بینایی دو چشم متهم دادند به گونهای که حدقه چشمان بماند!
بعد از قتل ۹۵ میلیون تومان سرقت کردم که با بخشی از آن بدهی پدرم به پدر مقتول را پرداخت کردم و مقداری طلا برای همسرم خریدم. دو ماه بعد از قتل نیز هشت معتاد را با پولهای مقتول به کمپ ترک اعتیاد فرستادم تا اعتیادشان را ترک کنند. در این مدت مقداری از پولها را خرج کردم و فقط ۲۰ میلیون تومان از آن باقی مانده است.
من یک سال قبل از افغانستان به تهران آمدم و زندگیام را با دوستم رحیم شروع کردم نیمی از اجارهخانه را من میدادم. رحیم برای من کار پیدا کرد و با هم کارگری میکردیم. از آنجایی که رحیم در پیداکردن کار و خانه به من کمک کرده بود، به من گفت: باید خرجی بیشتری برای خانه بگذارم و من هم قبول کردم. رحیم با پساندازش یک گوشی تلفن همراه گرانقیمت خرید. من از این موضوع ناراحت شدم و گفتم گوشی را چندروزی به من بده، اما قبول نکرد و من هم با او درگیر شدم و او را کشتم و بعد هم فرار کردم.
در حال حاضر مریم به اتهام مشارکت و حبیبه به اتهام معاونت در قتل در بازداشت هستند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
او سعی کرد فرار کند، اما من اجازه ندادم تا اینکه همسرش و یکی از اقوامش آمدند و درگیری راه انداختند. من میدانستم هدفشان چیست و وارد درگیری نشدم تا اینکه به سمت من آمد و مرا زد. آنها میخواستند کاری کنند که مرد سارق فرار کند و وقتی پلیس رسید کسی آنجا نباشد، اما من جلوی او را گرفتم و گفتم باید صبر کند تا پلیس برسد. وقتی به من حمله کردند مجبور شدم مرد سارق را رها و از خودم دفاع کنم، اما من ضربهای به چشم مرد جوان نزدم.