نقاب صلح بر چهرهی اشغال؛ روایت تکراری اسرائیل در غزه
چرا هر آتشبس در غزه به بمباران جدید ختم میشود؟
توافق آتشبس اخیر در غزه بیش از آنکه نشانه صلح باشد، ترفندی برای تجدید قوای اسرائیل و حذف فشارهای داخلی نتانیاهو بود. اسرائیل با نقض مکرر آتشبس و ادامه بمبارانها، سیاست اشغال و سلطه را زیر نام صلح دنبال میکند. طرح مشترک تلآویو و واشنگتن با تقسیم غزه به دو بخش و بازسازی گزینشی، در عمل تثبیت اشغال را هدف دارد. نتیجه آن، تداوم محاصره، فقر و بیثباتی در نوار غزه و دورتر شدن صلح واقعی فلسطینی–اسرائیلی است.
فرارو- پل آر. پیلار، کارشناس حوزه امنیت ملی و سیاست خارجی و عضو سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و پژوهشگر مرکز سیاست امنیتی اندیشکده بروکینگز
به گزارش فرارو به نقل از نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت، حتی یک وقفهٔ کوتاه در رنج و عذاب مردم نوار غزه، پس از دو سال ویرانی و محاصره، رخدادی امیدبخش است. از همین رو، جای تعجب نیست که توافقی که در اوایل اکتبر حاصل شد، به اشتباه «توافق صلح» نام گرفت. اما واقعیت این است که این توافق چیزی بیش از تبادل اسرا و آتشبسی محدود نبود.
علت شکلگیری این توافق آن بود که کشتار و قحطی در غزه به نقطهای بحرانی رسیده بود؛ در چنین شرایطی، حماس ناگزیر شد اندک اهرم فشار باقیماندهاش یعنی گروگانهای اسرائیلی را واگذار کند. با آزادی این گروگانها، بنیامین نتانیاهو توانست منبع اصلی مخالفتهای داخلی با سیاستهای خود را حذف کند و ارتش اسرائیل نیز فرصتی کوتاه برای تجدید قوا و بازآرایی نظامی پیش از ازسرگیری عملیات پیدا کرد.
در واقع، هیچ توافق واقعی در خصوص بندهای «طرح صلح ۲۰ مادهای دونالد ترامپ» وجود ندارد. بخش اعظم این طرح مبهم مانده و حتی توجهی به ریشههای واقعی خشونت چند دههای اسرائیلی–فلسطینی نشده است؛ ریشههایی که در توسعهطلبی سرزمینی اسرائیل و انکار حق تعیین سرنوشت فلسطینیان ریشه دارند.
اکنون، کمتر از یک ماه پس از آغاز آتشبس، نشانههای فروپاشی آن بهروشنی دیده میشود. این فروپاشی چندان غافلگیرکننده نیست، زیرا اسرائیل هیچ نشانهای از تغییر در اهداف خود نشان نداده است؛ اهدافی که مبتنی بر تداوم سلطه یا حذف فلسطینیان است و همچنان از طریق زور نظامی دنبال میشود. در دولت نتانیاهو، افراطگرایان راستگرا خواستار ادامهٔ جنگاند و نفوذ آنان در تصمیمسازی امنیتی کاملاً محسوس است. بهاحتمال زیاد، نتانیاهو در خفا به آنان اطمینان داده است که آتشبس چندان دوام نخواهد آورد.
اتهام و واقعیت؛ چرا تهدیدهای ترامپ علیه حماس بیپایه است
در ماه مارس، اسرائیل با پایان دادن یکجانبه به آتشبس، توافقی را که در ژانویه حاصل شده بود نقض کرد و عملاً اجرای کامل آن را ناممکن ساخت. با وجود این سابقه روشن، دونالد ترامپ همهٔ تهدیدهای خود را متوجه حماس کرده است. او هشدار داده که اگر نیروهای اسرائیلی مورد حمله قرار گیرند، اسرائیل باید «ضربه متقابل» وارد کند و اگر حماس «رفتار درستی نداشته باشد»، «نابود خواهد شد».
این تهدیدها در عمل بیاساس و ناعادلانهاند، زیرا شواهد نشان میدهد که در بیشتر موارد، این اسرائیل بوده که آتشبسها را نقض کرده است. علاوه بر آن، انگیزههای سیاسی و میدانی دو طرف نیز روشن است: حماس از بازگشت به دور تازهای از کشتار و قحطی در غزه هیچ سودی نمیبرد، بلکه بهشدت زیان میبیند؛ چراکه تداوم رنج مردم به تضعیف حمایت عمومی از این جنبش در داخل غزه میانجامد.
یکی از محورهای اصلی اتهام اسرائیل علیه حماس، بازنگرداندن پیکر گروگانهای اسرائیلی درگذشته است. اما با توجه به واقعیت میدانی یعنی ویرانی گستردهٔ مناطق مسکونی، فروریختن هزاران ساختمان و مدفون ماندن اجساد زیر آوار توضیح حماس مبنی بر دشواری یافتن و بیرون آوردن پیکرها بدون تجهیزات سنگین، توجیهی کاملاً قابلقبول و منطقی به نظر میرسد.
به گفتهٔ ناظران، موافقت حماس با آخرین تبادل اسرا در واقع بازتاب ارزیابی واقعبینانهای بود: اینکه گروگانهای اسرائیلی باقیمانده دیگر اهرم فشاری مؤثر برای جلوگیری از تهاجم مرگبار اسرائیل نیستند. اگر گروگانهای زنده نتوانستند مانع ادامهٔ حملات شوند، بدیهی است که پیکر مردگان نیز چنین توانی نخواهند داشت.
«اجرای آتشبس» با بمباران؛ تثبیت اشغال زیر نقاب صلح
در تازهترین تحول، اسرائیل با بزرگترین نقض آتشبس از زمان توافق اکتبر، موجی از حملات هوایی را در روز چهارشنبه انجام داد که در نتیجهٔ آن ۱۰۴ فلسطینی از جمله ۴۶ کودک کشته شدند. از آغاز اجرای آتشبس تاکنون، شمار قربانیان فلسطینی در غزه به حدود ۲۰۰ نفر رسیده است.
بهگفتهٔ مقامهای اسرائیلی، این حملات در پاسخ به تیراندازی در رفح انجام شد که طی آن یک سرباز اسرائیلی کشته شد. اما حماس هرگونه دست داشتن در این حادثه را رد کرده است. حتی اگر روایت اسرائیل را بپذیریم، نسبت تلفات میان دو رویداد بیش از یکبهصد است؛ رقمی که خود گویای ماهیت واقعی «اجرای آتشبس» از نگاه تلآویو است.
این وضعیت، یعنی تداوم کشتار در دل یک توافق صلح ادعایی، فصل تازهای در تاریخ طولانی سیاست اسرائیل است؛ سیاستی که در آن تلآویو همواره منافع فوری خود را تثبیت کرده، در حالی که فلسطینیان از صلح، حاکمیت و حقوق انسانی بیبهره ماندهاند. چنین الگویی مسبوق به سابقه است: در توافق کمپدیوید (۱۹۷۸)، اسرائیل به پیمان صلح مطلوب خود با مصر دست یافت، اما بخش مربوط به حق تعیین سرنوشت فلسطینیان هرگز اجرا نشد. در توافق اسلو (۱۹۹۳) نیز، اسرائیل از سازمان آزادیبخش فلسطین مشروعیت بینالمللی گرفت، اما «تشکیلات خودگردان فلسطین» که قرار بود مقدمهای بر تشکیل دولت مستقل باشد، بهتدریج به بازوی اجرایی ارتش اسرائیل در ادارهٔ اشغال کرانهٔ باختری تبدیل شد.
اکنون نیز، تاریخ همان الگو را تکرار میکند: اسرائیل گروگانهای خود را بازپس گرفته بیآنکه هیچ امتیاز واقعی دربارهٔ حقوق فلسطینیان بدهد، از حملات نظامی در غزه بازبماند یا از این نوار محصور عقبنشینی کند. در این شرایط، آنچه از یک ترتیب موقت به وضعیتی دائمی تبدیل میشود، «خط زرد» است؛ خطی که اسرائیل نیروهای خود را در پشت آن مستقر کرده و با وجود این، بیش از نیمی از نوار غزه را در اشغال خود نگه داشته است. تحلیلگران هشدار میدهند که این خط احتمالاً در ماههای آینده به مرزی جدید و مهمتر از «خط سبز» تبدیل خواهد شد؛ همان خطی که پیش از جنگ ۱۹۶۷ مرز رسمی اسرائیل بود و با گسترش تدریجی اشغال در کرانهٔ باختری عملاً محو شد. در حال حاضر، نیروهای اسرائیلی در امتداد خط زرد سنگر میسازند، استحکامات برپا میکنند و زیرساختهایی ایجاد میکنند که هیچ کارکردی برای مردم غزه ندارد؛ مردمی که در سوی دیگر این خط محصور ماندهاند.
غزه دوپاره؛ طرح مشترک تلآویو و واشنگتن برای تثبیت اشغال زیر نام بازسازی
در کنفرانس خبری اخیر جیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، و جِرد کوشنر، داماد دونالد ترامپ، در اسرائیل، خطوط اصلی طرح تازهای آشکار شد که هدف آن تقسیم نوار غزه به دو بخش مجزا است. بر اساس این طرح، بازسازی تنها در بخشی از غزه انجام خواهد شد که در کنترل اسرائیل و در سوی «خط زرد» قرار دارد؛ در حالیکه اکثریت بازماندگان فلسطینی در بخش دیگر رها میشوند تا در فقر، تنگنا و ناامیدی روزافزون بهسر برند.
این الگو در واقع ادامهی همان روایت دیرینهای است که اسرائیل سالهاست تکرار میکند: اینکه مشکلات غزه پس از خروج شهرکنشینان اسرائیلی در سال ۲۰۰۵ آغاز شد و هر منطقهای که حماس در آن نقش حکومتی داشته باشد، بهناگزیر به ویرانی و فلاکت منتهی میشود.
به ظاهر، تقسیم کنونی موقتی است تا زمانی که حماس خلع سلاح شده و از نقش حکومتی کنار رود. اما در عمل، چون هیچ انگیزهای برای حماس وجود ندارد که بهطور داوطلبانه قدرت را ترک کند یا خود را از میان ببرد، این وضعیت موقتی بهاحتمال زیاد به نظامی نیمهدائم تبدیل خواهد شد؛ شکلی از محاصره و کنترل تدریجی که پایان روشنی برای آن متصور نیست.
در این میان، دولت ترامپ در اجرای بخش امنیتی «طرح ۲۰ مادهای» خود نیز با دشواری فزاینده مواجه شده است. کشورهای عربی از مشارکت در نیروی بینالمللی ثباتساز که قرار است امنیت غزه را تضمین کند، بهشدت اکراه دارند؛ زیرا نمیخواهند درگیر منازعهای شوند که ممکن است آنان را در موقعیتی قرار دهد که عملاً در کنار اسرائیل و در برابر فلسطینیان بجنگند. در غیاب چنین نیرویی، پیشبینی میشود که اسرائیل خود به اقدامات نظامی یکجانبه بیشتری دست زند.
در نتیجه، آیندهٔ غزه در افق نزدیک تیره و تار بهنظر میرسد. اکثریت ساکنان آن همچنان در «زندان روبازی» خواهند زیست که اینبار به کمتر از نیمی از اندازهٔ پیشینش کاهش یافته است. در این چشمانداز، بازسازی وعدهدادهشده به پوششی برای استمرار اشغال تبدیل میشود، و صلح واقعی میان اسرائیلیها و فلسطینیان همچنان به افقی دوردست و مبهم تبعید میگردد.