نگاهی به رمان تاریخی بولین خائن
«منفورترین زن» انگلستان
در میانه آشوبهای دربار هنری هشتم، جایی که یک اتهام میتوانست به قیمت جان تمام شود، نام جین بولین بیش از همه با رسوایی و خیانت گره خورده است؛ زنی که تاریخ او را «خائن» و «شهوتران» خوانده، اما رمان تازه فیلیپا گرگوری با کاویدن اسناد و روایتها میپرسد: آیا جین واقعاً عامل سقوط ملکهها بود یا قربانی بیرحمیِ قدرتی که برای حفظ خود به یک مقصر نیاز داشت؟
فرارو- دبورا نیکولز-لی، جین بولین، اشرافزاده قرن شانزدهمی، با اتهامات جنجالی و سنگینی روبرو بود: او مقصر خیانتی تکاندهنده به همسرش و همچنین به دو تن از همسران هنری هشتم (خواهرشوهرش آن بولین و کاترین هاوارد) شناخته میشد. اما آیا او آنطور که متهم شده بود، واقعاً یک جاسوس «شهوتران» بود یا صرفاً یک سپر بلای مصلحتی برای وحشیگریهای یک دیکتاتور؟ رمان تاریخی جدید فیلیپا گرگوری با نام خائنِ بولین (Boleyn Traitor)، داستان او را واکاوی میکند.
به گزارش فرارو به نقل از بی بی سی، در دربار پادشاه دمدمیمزاج، [هنری هشتم]، هیچکس در امان نبود و محرمانِ ملکهها و درباریان ممکن بود بهسرعت تغییر موضع دهند. جین بولین، ندیمهای که به پنج ملکه خدمت کرد مدتهاست که به عنوان یکی از این افرادِ دمدمیمزاج تصویر شده است؛ کسی که در شرایطی مشکوک زنده ماند، در حالی که اطرافیانش همگی به پای چوبهی دار فرستاده میشدند.
تریسی بورمن، مورخ ارشد در «کاخهای سلطنتی تاریخی»، [مینویسد] که جین به دلیل اتهام خیانت به آنها، احتمالاً به «منفورترین زن در انگلستانِ عصر تودور» تبدیل شد.

(رمان تاریخی جدید فیلیپا گرگوری روایتی داستانی از زندگی جین بولین است)
این چهره بدنام موضوع کتاب جدیدی به نام خائنِ بولین است. اثر فیلیپا گرگوری، نویسندهای که رمان پرفروشش دختر دیگر بولین الهامبخش فیلمی با همین نام در سال ۲۰۰۸ شد که در آن ناتالی پورتمن و اسکارلت جوهانسون نقش آفرینی کردند.
جین بولین که حدود سال ۱۵۰۵ با نام جین پارکر متولد شد، دختر یک بارون بود که به عنوان پیشکار اشرافی به هنری هشتم خدمت میکرد و متون رنسانس ایتالیایی را برای دربار ترجمه مینمود. او تنها در ۱۱ سالگی به دربار آمد و به عنوان ندیمه اولین همسر هنری هشتم، کاترین آراگون، منصوب
شد. در آنجا بود که با خانواده بولین آشنا شد. در حدود ۲۰ سالگی، با جورج بولین ازدواج کرد؛ خواهر جورج، آن در چرخشی غیرمنتظره، طی یک دهه بعد به ملکه تبدیل میشد.

ردپای کمی از جین در آرشیوها باقی مانده و صفحهای سفید برای داستانسرایان گذاشته تا آن را با داستانهای پرهیاهو پر کنند. همچنین هیچ نقاشی تایید شدهای از او وجود ندارد، اگرچه طراحیهایی از هانس هولباین وجود دارد که تصور میشود متعلق به او باشد.
بیشک اکثر تصاویر در سال ۱۵۴۱ نابود شدند؛ زمانی که جین به خیانت متهم شد و به عنوان «خانم رئیس فاحشهخانه» تقبیح شد. جرم او کمک به پنجمین همسر هنری هشتم، کاترین هاوارد بود برای برقراری رابطه با درباری خوشتیپ، توماس کالپپر. هر سه نفر تاوان این کار را با جان خود دادند. ابتدا سرِ کالپپر از بدن جدا شد و دو ماه بعد کاترین و جین به پای چوبهی دار رفتند و در صبح ۱۳ فوریه ۱۵۴۲ در برج لندن، یکی پس از دیگری اعدام شدند.
شواهد نشان میدهد که جین، در خدمت به ملکه، واقعاً در جریان این روابط پنهانی بوده است. اما از نظر گرگوری، نفرت از جین کمتر به خاطر اعمالش است و بیشتر به دلیل «پاسخهای تاریخگذشتهای» است که برای توضیح آنها استفاده میشود.
غرق در رسوایی
حضور جین در قرارهای عاشقانه این زوج، که در آن زمان مرسوم بود، از دریچهای متفاوت دیده میشود. گرگوری میگوید: «مورخانِ پس از فروید ادعا میکنند که او شهوتران و تحت تأثیر تمایلات انحرافی بوده و پس از آن گزارش شده که او صرفاً دیوانه بوده است.» او میافزاید: «فکر نمیکنم جین تحت تأثیر شهوت یا هر گناه دیگری بوده باشد. فکر میکنم او فقط یک زن عادی در شرایطی غیرعادی بود که تلاش میکرد زنده بماند و پیشرفت کند.»

جین همسر جورج بولین بود – جورج به ارتکاب زنای با محارم با خواهرش ملکه آن بولین متهم شد
این اولین باری نبود که پای جین به خیانت و سقوط یک ملکه کشیده میشد. در سال ۱۵۳۶، دربار غرق در رسوایی شد؛ زمانی که آن بولین به ارتکاب زنا با چهار درباری متهم شد. برای اطمینان از اینکه هیچ راه بازگشتی برای «آن» وجود نداشته باشد، یک اتهام ساختگیِ «زنای با محارم» با برادر خودش، جورج، نیز به اتهامات اضافه شد.
گفته میشود این اتهام توسط کسی جز همسر جورج، یعنی جین، برای شاه فاش نشده بود؛ کسی که ادعا میشد به صمیمیت خواهر و برادر حسادت میکرد. گمانهزنیهای مورخان از دوره الیزابت به بعد مبنی بر اینکه این زوج [جین و جورج] با هم مشکل داشتند، انگیزهای مناسب برای خیانت جین فراهم کرد.
این رسوایی منجر به قطع سر جورج و آن شد؛ راهحلی تر و تمیز برای پادشاه که توجهش به جین سیمور معطوف شده بود و امیدوار بود سیمور بتواند جایی که «آن» شکست خورده بود موفق شود و یک وارث پسرِ بسیار مورد نیاز را به دنیا بیاورد.

آن بولین که به دستور همسرش پادشاه هنری هشتم اعدام شد
داستان جین، داستان بقاست؛ حفظ شغل در یکی از بیثباتترین دربارهای تاریخ و کار کردن زیر دست یکی از بزرگترین مستبدان آن.
به رسمیت شناختن اینکه جین قربانی شده، به معنای آن نیست که او فاقد اختیار و عاملیت بوده است. گرگوری میگوید: «فکر میکنم دستکم گرفتن جاهطلبی جین بسیار آسان است، بخشی به این دلیل که ما شرطی شدهایم که فکر کنیم جاهطلبی برای زنان چیز بدی است.»
همین جاهطلبی بود که او را پس از تبعیدش و مدت کوتاهی پس از اعدام شوهرش، به دربار خطرناک بازگرداند؛ تصمیمی که شهرت سرد و بیرحم او را تثبیت کرد.
شاید بزرگترین اشتباه جین، که ناشی از عشق او به زندگی درباری بود، اعتماد کردن به قدرتمندترین مردسالارانِ دربار بود.
جولیا فاکس در زندگینامه سال ۲۰۰۷ خود با عنوان جین بولین: لیدی روچفوردِ بدنام، مینویسد: «هرچه بیشتر در سوابق جستجو میکردم، آشکارتر میشد که داستان جین بولین نه تنها به اندازه ملکههایی که به آنها خدمت کرده بود جذاب است، بلکه او به شدت مورد بدگویی قرار گرفته است.»
فاکس مینویسد بدگویانِ او «خوشحال بودند که سپر بلایی پیدا کردهاند تا شاه را از اتهام شنیعِ کشتن بیرحمانه همسر بیگناهش تبرئه کنند» و ادعا میکردند که «این شهادت جین بود که هنری را فریب داد و آن و جورج را نابود کرد». با این حال، چنین ادعاهایی منطقی به نظر نمیرسد، زیرا جین چیزهای زیادی برای از دست دادن داشت. او نیازی به تهمت زدن به شوهرش نداشت، به خصوص زمانی که پیامدهای مالی چنین کاری ویرانگر بود.

نسخه نمایشی ۲۰۲۱ از «ولف هال» اثر هیلاری منتل
مدتها پس از مرگ جین، زمانی که [الیزابت اول] تلاش کرد مشروعیت حکومت خود را با اعاده حیثیت مادرش، آن بولین، تقویت کند، دوباره اهریمنسازی از جین مفید واقع شد.
اگرچه زندگی جین در میانه ۳۰ سالگی قطع شد، گرگوری داستان او را به عنوان روایتی از بقا ارائه میدهد؛ کسی که شغلی را در یکی از بیثباتترین دربارهای تاریخ حفظ کرد و زیر دست یکی از بزرگترین مستبدان آن کار کرد.

دربار وحشی هنری هشتم
کتاب خائنِ بولین خواننده را دعوت میکند که نه جین، بلکه ساختار قدرت پیرامون او را محکوم کند. گرگوری میگوید: «این رمانی درباره استبداد است» و «سلطنتی که قدرت را در یک مرد متمرکز کرد و افراد بسیار کمی شجاعت ایستادن در برابر او را داشتند».
روایت گرگوری از داستان جین، یک داستان اخلاقی خوشایند نیست که در آن یک زن شرور به سزای اعمالش برسد، بلکه هشداری است درباره دیر تشخیص دادن خطر. گرگوری میگوید: «بیداری جین در رمان زمانی است که او این جمله را میفهمد وقتی برای اولین بار استبداد را میبینید، باید با آن مخالفت کنید.»