ترنج موبایل
کد خبر: ۹۲۷۴۴۸

یک توییت می‌تواند زندگی میلیون‌ها نفر را نابود کند، از «کنسل کالچر» چه می‌دانیم؟

یک توییت می‌تواند زندگی میلیون‌ها نفر را نابود کند، از «کنسل کالچر» چه می‌دانیم؟

فرهنگ لغو یک شکل از استبداد اجتماعی است که نه از طریق قانون، بلکه از طریق فشار دسته‌جمعی اعمال می‌شود و این فشار گاهی بی‌رحمانه‌تر از هر حکم قانونی است، چون نه حق دفاع دارد، نه حق تجدیدنظر، نه مرور زمان.

کامران مشفق آرانی در اعتماد نوشت: یک توییت اشتباه، یک جمله حاشیه‌ای و بی‌ربط یا یک عکس قدیمی پنهان شده در آرشیو شبکه‌های اجتماعی کهنه‌تر مانند فیس‌بوک که به تاریخ امروز می‌تواند دردسر سازشود؛ حادثه‌ای چنین کافی است تا چندین روز و میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا را وادار کند تا درباره یک فرد یا بهتر بگوییم یک قربانی قضاوت کنند، حکم صادر کنند و او را از کار، از حرفه و از زندگی عمومی‌اش ساقط سازند.

این پدیده که امروز با نام «فرهنگ لغو» یاCancel Culture شناخته می‌شود، یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات عصر دیجیتال است. نمی‌توانم با دقت پاسخ بدهم که آیا این یک شکل جدید از عدالت اجتماعی است یا خشونت دیجیتال؟ آیا این دموکراسی مستقیم است یا استبداد اکثریت؟ 

فرهنگ لغو را می‌توان نوعی محاکمه در میدان عمومی دانست، درست مثل آن میدان‌های قرون وسطایی که مردم در آن جمع می‌شدند و متهم را سنگسار می‌کردند، اما این‌بار میدان، توییتر است و سنگ‌ها، هشتگ‌ها و منشن‌ها (در ادبیات توییتر فارسی به کامنت می‌گویند منشن)، مدافعان این پدیده فرهنگی اذعان دارند این صدای مردم است؛ مردم عادی که سال‌ها هیچ قدرتی نداشتند حالا می‌توانند افراد قدرتمند را از این طریق به چالش بکشند.

یک بازیگر معروف که رفتار اخلاقی نامناسب داشته، یک سیاستمدار که دروغ گفته، یک نشان تجاری که ادعای اخلاقی دارد اما در کارخانه‌هایش محیط‌زیست نادیده گرفته می‌شود و هزاران مثال از این دست که از قضا واقعی‌اند و شاید بدون فشار عمومی فضای مجازی هرگز آشکار نمی‌شدند. 

مانند هر نظریه دیگری این نظریه نیز منتقدانی دارد، آن‌ها می‌گویند این عدالت نیست و نوعی اعدام بدون محاکمه است. یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی و یکی از بزرگ‌ترین متفکران دموکراسی مشارکتی، مفهومی به نام «حوزه عمومی» دارد. او می‌گوید دموکراسی زمانی سالم است که شهروندان در یک فضای عقلانی، آزاد و برابر با هم به گفت‌وگو بنشینند و با استدلال به توافق برسند، اما فرهنگ لغو دقیقا برعکس این است. در فرهنگ لغو نه عقلانیت هست، نه گفت‌وگو، نه فرصت دفاع، فقط یک موج احساسی است که همه چیز را با خود می‌برد. 

جان استوارت میل، فیلسوف لیبرال قرن نوزدهم، در کتاب معروفش «درباره آزادی» می‌گوید که خطرناک‌ترین نوع استبداد، استبداد افکار عمومی است. او می‌نویسد: «حاکمیت جامعه بر فرد می‌تواند سرکوبگرتر از حاکمیت دولت باشد، چراکه قدرت اجتماعی عمیق‌تر نفوذ می‌کند.»

فرهنگ لغو دقیقا همین است: یک شکل از استبداد اجتماعی که نه از طریق قانون، بلکه از طریق فشار دسته‌جمعی اعمال می‌شود و این فشار گاهی بی‌رحمانه‌تر از هر حکم قانونی است، چون نه حق دفاع دارد، نه حق تجدیدنظر، نه مرور زمان. اما اینجا نکته ظریف‌تری هم وجود دارد، آلکسیس دو توکویل، متفکر فرانسوی از چیزی به نام «استبداد اکثریت» نام می‌برد.

او هشدار می‌دهد که دموکراسی‌ها اگر مهار نشوند، می‌توانند به دیکتاتوری اکثریت تبدیل شوند. اکثریت تصمیم می‌گیرد چه چیز درست است، چه چیز نادرست، چه کسی باید طرد و منکوب شود و درنهایت چه کسی باید بماند. در این فضا، صداهای اقلیت، صداهای متفاوت، صداهای انتقادی ساکت می‌شوند. نه به خاطر اینکه اشتباه می‌کنند، بلکه به خاطر اینکه می‌ترسند، ترس از حذف شدن، ترس از هجوم و ترس از نابودی شهرت و درنهایت حتی حق زندگی.

در اینجا است که مشکل اساسی فرهنگ لغو عیان می‌شود؛ آن چیزی که در ظاهر دموکراسی مستقیم به نظر می‌رسد، در عمل می‌تواند ضددموکراتیک باشد، چون دموکراسی فقط به معنای حاکمیت اکثریت نیست. دموکراسی یعنی حمایت از حقوق اقلیت‌ها، احترام به تفاوت، امکان اشتباه و توبه و حق دفاع. اما در فرهنگ لغو هیچ کدام از اینها نیست. یک نفر یک بار اشتباه می‌کند و برای همیشه محکوم و مطرود می‌شود. 

البته همه موارد کنسل کالچر یکسان نیستند؛ گاهی یک نفر به خاطر جنایت یا رفتاری غیراخلاقی تحریم می‌شود، در مقابل کسی به خاطر یک نظر متفاوت یا یک شوخی سهوی مورد هجمه قرار می‌گیرد. مشکل اینجاست که فرهنگ لغو این تفاوت را نمی‌بیند. همه چیز در یک سطح قرار می‌گیرد و مجازات همیشه یکسان است: نابودی. چنین جامعه‌ای دیگر بین جرم و اشتباه فرق نمی‌گذارد و دیگر مجالی برای عفو و بخشش وجود ندارد. 

کارل پوپر، مفهومی دارد به نام «پارادوکس تساهل»؛ او ابراز می‌کند جامعه متساهل باید در برابرعدم تساهل، عدم تساهل نشان دهد، وگرنه نابود می‌شود. اما این نکته را هم اضافه می‌کند: این به معنای سرکوب هر صدای مخالف نیست، بلکه به معنای مقابله با خشونت و تهدید است. فرهنگ لغو اغلب این مرز را رعایت نمی‌کند. به جای مقابله با خشونت واقعی، گاهی خودش به ابزار خشونت تبدیل می‌شود. 

پس چه باید کرد؟ آیا باید فرهنگ لغو را کاملا رد کنیم؟ نه لزوما! اما باید آن را به یک شکل بالغ‌تر، عاقلانه‌تر و انسانی‌تر تبدیل کنیم. باید بین محاسبه افراد قدرتمند و نابودی هر کسی که اشتباه می‌کند تفاوت بگذاریم. باید یاد بگیریم که انتقاد با لغو فرق دارد که مسوولیت‌پذیری با مجازات ابدی فرق دارد و عدالت با انتقام فرق دارد.

دموکراسی یعنی فضایی که در آن می‌توان اشتباه کرد، یاد گرفت و تغییر کرد. اما فرهنگ لغو اغلب این فضا را می‌بندد و جامعه‌ای که در آن کسی حق اشتباه ندارد، جامعه‌ای است که در آن کسی جرات حرف زدن ندارد و این، آغاز پایان دموکراسی است.

 

ارسال نظرات
خط داغ