زمانی آلوده کردن این هوا شلاق داشت!
سه هزار سال پیش، در سرزمینی که هنوز نام «ایران» بر آن نهاده نشده بود، آلوده کردن آب، هوا و خاک میتوانست برای فرد خطاکار مجازات شلاق را به همراه آورد اما امروز...
فرارو- در روزگاران کهن، هنگامی که تازه پیام زرتشت در سرزمین باخترزمین طنینانداز شده بود، مردمان فلات ایران آموختند که جهان اهورامزدا از شش آفریدهٔ مقدس پاک (امشاسپندان) و عناصر چهارگانهٔ پاکیزه ساخته شده است. در سرودهای گاتها که خودِ اشو زرتشت سروده، بارها از پاسداریِ آب و آتش و خاک و هوا سخن رفته؛ هرچند واژهٔ «آلودگی» به صورت امروزی نیامده، اما مفهومِ «دروغ» و «گمراهی» همواره با تباهی و ناپاکیِ آفریدگان اهورایی همراه بوده است.
به گزارش فرارو، پس از عصر گاتها (دوران زرتشت)، در بخشهای نوتر اوستا بهویژه وندیداد که شاید در زمان هخامنشیان و اشکانیان تدوین شد، قوانینِ دقیقِ پاکی وضع گردید تا هیچیک از عناصر چهارگانه مورد تعرض اهریمن قرار نگیرد. در فرگرد سوم و پنجم و هفتم و هشتم وندیداد، با لحنی سختگیرانه و قضایی، هر عملی که موجب آلوده شدن آب و خاک و هوا میشد، گناهِ سنگین شمرده شده و مجازاتِ آن تعیین گشته بود.
آب، که هَئوروَتاتِ امشاسپند بر آن فرمان میراند، چنان مقدس بود که حتی ریختنِ ذرهای ادرار یا بزاق یا خون یا مو و ناخنِ بریده در آبِ روان، «مَرگبار» (مَرِتَه) شمرده میشد و مرتکب را به شلاقِ اسبدُم یا جریمهٔ گاوهای بسیار محکوم میکردند. شستنِ ظرفِ چرب در جویبار یا انداختنِ خاکسترِ مرده در رود، عملی اهریمنی بود؛ از همینرو زرتشتیان هرگز مرده را در آب نمیافکندند و دخمهها را بر بلندیها میساختند تا نه آب روان آلوده شود و نه خاکِ بارور.
خاک نیز، که سپنتاآرمیتیِ مقدس بر آن نگهبانی میکرد، از هرگونه تماس با «نَسو» (آلودگیِ مردار) بری بود. در فرگرد سوم وندیداد آمده است که اگر کسی مرده را در زمین دفن کند، تا نه نسلِ او زمین ناپاک میماند و دیوان در آن لانه میکنند. زرتشتیان موظف بودند جسد را بر دخمه نهند تا خورشید و پرندگان آن را پاک کنند؛ سپس استخوانهای خشکشده را در چاههای استخواندان (اَستودان) میریختند تا خاکِ زراعت آلوده نشود. حتی راه رفتن با کفشِ آلوده به نجاست بر زمینِ پاک، گناه بود و باید کفاره میدادند.
هوا، هرچند در اوستا امشاسپندِ مستقیمی نداشت، اما چون محل گذرِ وایو (بادِ مقدس) و حاملِ بوی خوش و آتش بود، از هر بوی ناپاک و دودِ نجس حفظ میشد. در مراسم یسنا، موبد با پارچهٔ سفید (پَذَم) بر دهان، مراقب بود که نفسش به آتشِ مقدس نرسد. سوزاندنِ چیزهای نجس یا پخش کردنِ بوی بد در فضای بسته نیز از گناهانِ آشکار به شمار میرفت.
این قوانینِ سختگیرانهٔ پاکی، که در متون پهلویِ دوران ساسانی مانند «بندهشن» و «دینکرد» نیز با تفصیل بیشتری آمده، نه تنها آیینِ دینی، بلکه نظامِ زیستمحیطیِ جامعهٔ ایران باستان را شکل میداد. در باورِ ایشان، هر آلودگیِ آب و خاک و هوا، ضربهای بر پیکرِ اَشا (راستی و نظم کیهانی) بود و انسان را در جبههٔ اهریمن قرار میداد. از اینرو، ایرانیان باستان شاید نخستین مردمانی بودند که حفاظت از محیط زیست را نه صرفاً عادت، بلکه وظیفهٔ دینی و کیهانی میدانستند.