به بهانه سالروز ولادت ملک الشعرا
ملکالشعرای بهار؛ بداهه سراییهای مرد همهچیز تمام تاریخ معاصر ایران
محمدتقی بهار علاوهبر اینکه یکی از مهمترین شاعران تاریخ ایران است، یکی از مهمترین سیاستمداران و در عینحال پژوهشگران ایران نیز به شمار میرود. تاثیر او بر جامعه ایران غیرقابل کتمان است.
فرارو- ملکالشعرای بهار در 18 آذر 1268 در مشهد متولد شد و در 1 اردیبهشت 1330 دار فانی را وداع گفت. خدمات بهار به ایران و ادبیات ایران، از شماره بیرون است.
به گزارش فرارو، پرویز ناتل خانلری معتقد بود که بهار آخرین ادیب بزرگ ایران است. گذشته از صحت و سقم گفته خانلری، باید اعتراف کرد که بهار یکی از معدود افراد موجود در تاریخ معاصر جهان است که از هر زاویهای که به زندگی او نگاه کنیم، از هوش و ذکاوت وی شگفتزده خواهیم شد.
مرد همهچیز تمام تاریخ معاصر ایران
در روزهای آخر پاییز سال 1265، میرزا محمدکاظم صبوری صاحب فرزندی شد و نام او را محمدتقی گذاشت. هوش و ذکاوت محمدتقی از همان روزهای کودکی دیگران را شگفتزده میکرد. هفتساله بود که سرودن شعر را تحت تعلیم پدرش آغاز کرد و خیلی زود به شاعری چیرهدست بدل شد. محمدتقی، درسهای ابتدایی ادبیات را در محضر پدرش که او نیز ملکالشعرای دوره قاجار بود، آموخت. در ادامه درضمن پیگیری درس در مکتب، همراه با پدرش در محافل سیاسی روزگار شرکت کرد و همین مسئله سنگ بنای شخصیت سیاسی وی شد.
روزگار کودکی و نوجوانی بهار با شرکت در جلسات سیاسی و بحثوفحصهای ادبی سپری شد. هجدهساله بود که پدرش را از دست داد و کفالت خانوادهاش را عهدهدار شد. علارغم ممنوعیتی که پدرش برای او در مورد شاعر شدن قرار داده بود، مسیر شاعری را در پیش گرفت و دیری نپایید که لقب ملکالشعرایی پدر را به ارث برد. دادن این لقب به او، برای بسیاری از شاعران زمانهاش سنگین تمام شد و همین مسئله باعث شد تا وی را مورد حمله قرار بدهند. رقبای بهار، وی را به دزدی از اشعار منتشرنشده پدرش متهم کردند.
![]()
در یکی از جلساتی که بهار نیز در آن شرکت داشت، حاسدان او از وی خواستند تا با کلماتی که آنها میخواهند بداهتا شعری بنویسد. کسی از میان جمعیت از بهار خواست تا با کلمات «گل رازقی»، «سیگار»، «کشک» و «لاله» رباعیای بسازد و بهار دَردَم سرود که:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک
در دیده مَه ز دود سیگار تو اشک
گفتم که چولاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت، یعنی کشک
در ادامه، فرد دیگری از میان جمعیت بهار را مورد خطاب قرار داد و از او خواست که شعر دیگری بسازد و این بار در آن از کلمات «آینه»، «اره»، «غوره» و «کفش» استفاده کند. بهار باز هم بداهتا رباعیای میسراید.
چون آینه نورخیز گشتی، احسنت
چون اره به خلق تیز گشتی، احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پا
غوره نشده مویز گشتی، احسنت
بهار روزگار ابتدایی جوانیاش را با اندک مواجبی که بابت ملکالشعرایی میگرفت گذراند و در ادامه به تهران آمد. او که از همان ابتدا گرایشهای سیاسی مشخص و درعینحال نوجویانهای داشت، در تهران نیز همین گرایشات را دنبال کرد. محمدتقی، چاره ایران را تجدد و گذر از سنتهای پوسیده میدانست.
یا مرگ یا تجدد و اصلاح
راهی جز این دو پیش وطن نیست
ایران کهن شدهست سراپای
درمانش جز به تازه شدن نیست
![]()
در همین روزگار بود که بهار کار روزنامهنگاری را نیز آغاز کرد. او مدتها سردبیری روزنامههای مختلفی را به عهده داشت که از آن جمله میتوان به روزنامه خراسان و نوبهار اشاره کرد. نوشتههای بهار هرروز بیشتر از دیروز خوانده میشدند و تاثیر آنها بر جامعه غیرقابل انکار بود.
با به شهرت رسیدن بهار، گام بعدی برای خدمت به ایران، عضویت در مجلس بود. باوجوداینکه عدهای از روحانیون زمانه با راهیابی وی به مجلس مشکل داشتند، بهار به عضویت مجلس درآمد. بهار چندین بار بهعنوان نماینده به مجلس رفت و هربار نیز تمام تلاشش را برای تجدد ایران کرد.
در همین اثنا، علاوهبر همه مشغولیتهایی که داشت به تدریس در دانشگاه تهران و همچنین تالیف تعداد زیادی کتاب نیز رو آورد. او اولین کسی بود که علم سبکشناسی را در ایران بهشکل امروزی آن بنیان نهاد. تالیفات و سرودههای بهار، علارغم عمر کوتاه و پرمشغلهای که داشت بسیار زیاد هستند.
![]()
بهار مدتی را نیز بهعنوان وزیر فرهنگ خدمت کرد. باوجوداینکه دوره وزارت او چند ماه بیشتر طول نکشید، در دورهای که او وزیر فرهنگ بود، رشد قابلملاحظهای در این حوزه اتفاق افتاد.
بهار در نهایت به بیماری سل دچار شد. چند باری برای درمان به خارج از ایران سفر کرد، اما بهبود ویژهای حاصل نشد. در نهایت، در 1 اردیبهشت سال 1330، محمدتقی بهار در اثر بیماری سل و درحالیکه 64ساله بود از دنیا رفت.